محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

اندکی صبر فرج نزدیک است

السلام علیک یا اباصالح سلام عسلم**سلام گلم**سلام فرشته ی نازم**سلام زندگیم*** امشب من شما رو به بابایی سپردم تابتونم بیام برات از خاطرات این چندروز بنویسم،بابای مهربونتم شما رو تو بغلش خوابونده ١٥تیرروز میلاد امام زمان بودیعنی نیمه ی شعبان وشما توی 10 ماهگی بودی.  مامان جان عیدت مبارک  اونروز خاله فرخنده اومده بود خونمون که هم شما رو ببینه وهم اینکه همگی باهم بریم جشن.چون اونشب جشن عقد یکی از دوستای مامانی وخاله بود.عصر  آماده شدیم شماهم لباس خوشکل پوشیدی ورفتیم گلفروشی 1دسته گل نازم خریدیم،شب خوبی بود وبه همه خوش گذشت شماهم  یه دوست جدید به اسم ابوالفضل پیداکردی یکمم شیطونی کرد وخنجم میزدی البته ...
17 تير 1391

خاطره ی آتلیه

فک کنم ١٢ یا ١٣خرداد بود که نوبت آتلیه عکس داشتیم اونموقع شما ٩ ماهه بودی،ساعت٦  بودکه رفتیم،اول اماده شدیم برای عکس ٣نفره خانم عکاس با دستیارش  که یه دختر بود سعی میکردن که شمارو بخندونن تا عکسمون ناز بشه کلی  شکلک درمیاورد تابخندی اما عروسک ما حواسش به نورای بزرگی که  اونجابود پرت شده بود خلاصه با هزار ترفندموفق شدیم بعدش که نوبت عکس خودت شد همگی دست بکار شدیم برا سرگرم کردنه آقاخرگوش یامیخواست بازی کنه یا شیر بخوره،وروجک ما یه جا بند نمیشد همش نگاش اینورو اونور بود خانم عکاس هم با دوربینش دنبال وروجک خان امادر عوضش پسملم خنده رو بود حتی دستیارم عاشقت شده بود ومیگفت چه پسر ناز وبامزه ای دارید آ...
15 خرداد 1391

لالایی

سلام پسرم میخوام از یه عادتت بگم که جقد قشنگه وچقدم سخت امادر عین حال من وبابابایی باعشق انجامش میدادیم ازخوابیدنت وقتی کوچیک بودی عادت کرده بودی که روی پای من یا بابایی لالا کنی مابایدحتما شمارو روپامون بذاشتیموتکون بدادیم تاشما بخوابی روزوشب همین کارمون بود گاهی ١یا٢ساعت طول میکشیدتالالالکنی گاهی پامون خواب میرفت شمامارومیخوابوندی وخودت نمیخوابیدی فدات شم.من وبابایی قرارمیذاشتیم که یه شب در میون شمارونوبتی بخوابونیم،بابای خوبی داری قذرشوبدون،خلاصه چشم روهم گذاشتیم تااینکه شدی١ساله کم کم یاد گرفتی خودت بخوابی و ماچقدخوشخال شدیم که دیگه مرد شدی من وبابایی عاشقتیم ودوستت داریم.ازهمون بچگی دوست داشتی وقت خواب دستای گرمتو ت...
12 خرداد 1391

جیگر مامان 9ماهگیت مبارک

سلام مرد مامان بازم اومدم از شما بنویسم،ازشما ودلبریات وای نمیدونم ازکجاشروع کنم از کدوم شیرینکاریات بنویسم؟بخصوص این روزا که چقدبامزه وناز شدی که همه دلشون برات غش میره،دیگه کم کم برمیگردی روی شکمتو سعی میکنی خودتو بکشی جلو،یاوقتی که سوار روروکت میشی باشتاب میری جلو وبا صدای بلند میخندی ونازمیکنی وای که دلم میخواد بخورمت مامان جون که دیگه نگو چقد قربون صدقت میره خیلی دوستت داره خوشبحالت روز جمعه که خونه مامان جون بودیم،باباجون واست بستنی خرید وشما اینقد بامزه میخوردی که همه ی ما خندمون گرفت ازت فیلمم گرفتیم.آی قربونت برم که چقد خوشمزه شده بودی بستنی مامان   هنوزکامل بدون تکیه گاه نمی تونستی بشینی چه پسرخوبی دارم،آ...
26 ارديبهشت 1391

پسملم 8 ماهه شد هوراااا

٨ماهگیت مبارک جیگرک مامانی،قربونت برم که 2تا دوندونهای  سفید وناز پایینیت کامل در اومده چقدبامزه شدی فدات بشم.اگه بخوام از خوشمزگیه این ماهت بگم اینه که یاد گرفتی با روروکت بری جلو یاعقب گاهی میرفتی جلو آیینه ی فر گاز وبا خودت بازی میکردی مادری    اماهنوز کاملا تعادل نداشتی تند تند بری جلو،یکم شلوغ بازی میکردی میخواستی بگی مامان وبابا منم هستم.دوووووستت داریم فدای بازیگوشیت      قربون خنده شیرینت برم عزیزم ایشالا همیشه خنده بر لبت باشه اونجا چی دیدی که اینطوری نگاش میکنی؟ خب مامان انگشتم خوشمزست بذار بخورم ...
24 فروردين 1391

قند عسلم عیدددددددت مبارک

بنام خالق زیبایی ها سلامی دوباره،سلامی چو بوی خوش عید،سلام به مردخودم،سلام به همه ی نی نی های ناز عیدتون مبارک.پسرم عیدشماهم مبارک امسال عیدماخونه ی باباجون بودیم،لحظه ی تحویل سال تقریبا ساعت 9 صبح بود.شب قبلش باکمک خاله ها ودایینا سفره هفت سین رو چیدیم که برای تحظه ی تحویل آماده باشه، توی سفره:قرآن وآیینه،سبزه،سمنو،سماق،سیر،سکه،سیب،سرکه گذاشتیم تا هفت سین کامل بشه،صبح تقریبا ساعت 8 بیدار شدیمو با عجله خودمونو آماده کردیم و همگی سر سفره نشستیم.بالاخره تلوزیون سال نو رو اعلام کردوهمگی باخنده وشادی ودعا وخوردن شیرینی عید رو به همه تبریک گفتیم.همه ازحضورشمالذت میبردن اونموقع هفت ماهت بودراستی از مامان وبابا وباباجونم عیدی گرفتی.شماهم ...
16 فروردين 1391

درآستانه ی سال نو

خوش به‌حال غنچه‌های نیمه‌باز بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک آسمانِ آبی و ابر سپید برگ‌های سبز بید عطر نرگس، رفص باد نغمۀ شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار خوش به‌حالِ روزگار   خوش به‌حالِ چشمه‌ها و دشت‌ها خوش به‌حالِ دانه‌ها و سبزه‌ها خوش به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز خوش به‌حالِ پسر میخک که می‌خندد به ناز خوش به‌حالِ جام لبریز از شراب خوش به‌حالِ آفتاب   سلام به گل همیشه بهارم،سلام به پسرم که گل زیبای من وبابایی هست. به به بوی بهار میادبو...
20 اسفند 1390