محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

سفربه خوزستان

آغاز سفرمون  روز سه شنبه ١٤خرداد بود.صبح ساعت١٠ حرکت کردیم به سمت ماهشهر وتقریبانزدیک ساعت ١ رسیدیم خونه عمو رامین(عمو مامانی ودایی بابایت) مهسا وزهرا دخترعموها که دلشون برات تنگ شده بود بادیدنت کلی خوشحال شدن واز همون اول زهرا اسباب بازیهاشو داد بهت که باشون بازی کنی وشماهم  ذوق میکردی که بچها کنارت هستن قرار بود عصرهمون روز حرکت کنیم به سمت آبادان اما خب ازبس زهرا ومهسا ومامان وباباش اصرار کردن شب شام هم اونجا موندیم از طرفی هم خاله ها ودایی ها زنگ میزدن که کی میاید پس؟ماهم گفتیم آخرشب حرکت میکنیم ونزدیک غروب هم شمابابچها وبابایی و عمو به پارک محلشون رفتید وحسابی برا خودتون بازی کرده بودید     &n...
20 خرداد 1392

آخرهفته+مهمونی-امتحان ارشد مامان=خوش گذشت

سلام پسرک خوشکل ناز خودم خوبی؟خوشی؟عصرت بخیر الان که داری این پست ومیخونی در چه حالی؟؟؟؟؟ آخر این هفته بغیر از امتحان خودم کلا خوب بودو میدونم که به شما هم خیلی خوش گذشت چون عشق مهمونی اونم اگه باباجون ر باشه که عصرروز4 شنبه با مامانجون اومدن خونمون ههنوز باباجون نرسیده کشوندیش مغازه و مسواک به دست بر گشتی نمیدونم این چه مدلشه؟که این روزا اصلا به مسواک خودت علاقه ای نداری وهروقت مارو میبینی مسواک میزنیم میگی بده بده منم هرچی میگم مامان این ماله منه و برات خوب نیست جیغ میزنی منم بهت میدم بعدش یواشکی ازت برمیدارم اونشبم رفتی مغازه وبراخودت یه مسواک بزرگسالی خریده بودی.منم کردم که با اون همه خوردنی توی مغازه چطور حواست به ...
13 خرداد 1392
1