محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

علاقه مندی های گل پسر در20 ماهگی

سلام جونم سلام عسسسسسسسسسسسسیسسسسسسسسسسم الاهی الاهی من قربون این دوست داشتنای کودکانت برم که من عاشقشونم اول از همه بگم که نفسم عاشق آب بازی بوده اما جدیدا دیگه کشف کردی که چطور از آبسرد کن آب بریزی وای که تا چشمت بش میفته لیوانتو برمیداری میری لبریزش میکنی.  نصفشو میریزی رو خودت نصفشم رو زمین تازه به اینم قانعه نیستی دوباره آبش میکنی وتو لیوان صدای قل قل در میاری(خودت تازگی یاد گرفتی)عاشق اینکاری   دومین علاقه مندیت گنجینته اره برات شده صندوقچه ی اسرار،ابته این صندوق کارتن مانیتور قدیمیه سیستم هستش که چون دیگه کهنه شده وما هنوز براش هیچ فکری نکردیم شده اسباب بازیت هر روز هرچی که دمه دستت میاد میری میندازی اونجا...
2 ارديبهشت 1392

لغت نامه ی محمو در 20 ماهگی

آی قربون پسمل خوشکل و شیرین زبونم برم که کم کم داره حرف میزنه محمود جانم تا الان که وارد 20 ماهگی شدی هر چیم که بت میگیم تکرار میکنی  اولین بار که اسمها رو تکرار کردی روز 92/1/25 بود ساعت 1 ظهر بود که داشتیم میرفتیم خونه ی عمه رامش من بت گفتم بچهای عمه رو صدا بزن،بگو....                    بگو  آیناز = آینااااز (که چقدم با ناز صدا میکردی) ساناز = نناز ابوالفضل = ابوفض عمه = عمه  حسین = حسن ننه = ننه منم هل شده بودم اسم تمام فامیل و میگفتم تا تکرار کنی وای که دلم میخواست بچلونمت وبخورمت  بگو  مریم = میم دایی =...
29 فروردين 1392

سفرنامه ی کیش به روایت محمودکوشولو

سلاااااام سلام بچها میخوام واستون از سفر عیدمون به کیش بگم روز 4 فروردین س 4 عصر پریدیم کیش خب از قبلش من خیلی خوشحال بودم و حسابی تو فرودگاه شیراز آتیش ریختم به حدی که دیگه در طول راه لالا کردم اینم عسکم زوارم در رفته از خستگی. بعدم که رسیدیم فرودگاه کیش مامان وبابا شروع کردن به عسک گرفتن از من منم که تازه بیدال شده بودم و بدخلق!!!  اماخدایش جامم خوش بودا،بعدشم که رفتیم هتل و یکم استراحت کردیم واای که هنوز نرسیده بازار رفتن مامانم شروع شد و رفتیم بازار پردیس اما از بس من نق نق کردم وجیغ زدم والدین بیچاله زودی برگشتن،بقیه ی داستان و عکسارو در ادامه ی مطلب باهم ببینیم بریمو برگردیم..... فردا صبح باز مامانی...
27 فروردين 1392

19 در 19 ماهگی

سلام پسرم خوبی ؟؟ دیروز دوشنبه 19 فروردین پایان 19 ماهگیت بود وبه سلامتی وارد 20 ماهگی شدی مبارکه گلم اما..... امروز مامانی حوصله نوشتن خیلی نداره ببخش چون یه اتفاق دردناک پیش اومده   ازدیروز ظهر ساعت 4:45 تا امروز ظهر زلزله  بوشهر وبیشتر شهرهای اطراف رو لرزاند  برای ما که خدا روشکر اتفاقی نیافتاد اما برای هم استانی هامون در شهر کاکی چند تن مجروح وزخمی داشته و38 نفر جان باختن مادری خیلی ناراحتم خدا صبرشون بده  واین پس لرزها همچنان ادامه داشته تا امروزخدا بخیر کنه خدایااز هیچ بچه ای پدرو مادرش رو نگیر وهیچ بچه ای رو از پدر ومادرش نگیر.... آمین ...
19 فروردين 1392