ناخوشی های آخر مرداد
سلام میوه ی شیرین قلبم
پسرک نازم عید فطر خیلی بهت خوش گذشت چون خونه ی مامان جون ف بودیم وآقاجونینا وعموفرهادو بچهاشم اومده بودن وهمگی دورهم بودیم.شما هم که با امیر وخاله مریم وبچهای عمه رامش حسابی خوش گذروندی برای ما هم بخصوص دایی امین کلی نمک میریختی و همه رو شیفته تر میکردی وخوشحالتر ازاین بودی که خاله مریم پیشت موند و با ما اومد خونمون فقط بخاطرتو..
اما بعداز برگشتن به خونه حسابی سرما خوردی چندروز بعدم اسهال اضاف شد اولش فک کردم برا دندونته اما دیدم شدیدتر شد وپریشب بردمت دکتر وداروهاتم بهت میدم تا امشب یکم بهترشدی؛دکترت میگفت چون زود به زود مریض میشی و اسهال میگیری سیستم دفاعی بدنت ضعیفه(قربون بدنت بشم از اول میدونستم بچه ی شیرخشکی اینجوری میشه)دکتربرات ١ آزمایش کامل خون وادار ومدفوع نوشت که دیشب با بابایی رفتیم انجام دادی من که نتوستم بیام آزمایشگاه چون تحمل گریتو ندارم وقتی برگشتی دیدم رو دستت چسب زدن وشما تامن ودیدی با زبون خودت واداهات گفتی که بهت آمپول زدن بعدم خودت میگفتی خوووب میشه.من بجای تو مریض بشم مامانی.از بابا که پرسیدم گفت شیرمردم زیاد گریه نکرد عزیزکم میدونم که تحملت بالاست فدات؛از بدشانسی خودمم سرما خوردم وحالم خیلی خوب نیست؛بیخیال مریضیم خیلی مهم نیست
خداکنه که جواب آزمایشت خوب باشه واسهالت کمتر بشه وتا چندروزه دیگه که باز میبرمت پیش دکترت خوب شده باشی آخه دکتر گفت بازبیارمت واگه خدانکرده خوب نشدی باید بستری بشی
وااای نه!!!حتی از گفتنشم بدم میاد ازاز اینکه بخوان سرم به دستت بزن متنفرم
خدایا پسرمو زودتر شفا بده
دوست جووونیا براپسرم دعا کنید