محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

یک اتفاق خیلی خطرناک

1392/5/31 16:57
1,254 بازدید
اشتراک گذاری

سلام وجودم، عزیزدلم مادرفدات بشه نمیدونم اصلا چطوری این خاطره ی تلخ رو برات بنویسم

دیروز عصرداشتیم آماده میشدیم بریم خونه ی مامان جون ف  که اومدی گفتی آب؛منم تو ١ لیوان شیشه آب دادم دستت بعدش لیوان بدست رفتی توی اتاقت نیم ساعتی بیشتر نگذشت که صدای شکتن همراه باجیغ خالت بلند شدو هی میگفت بلندشو بلندشو؛دلم هری ریخت .دویدم تو اتاق دیدم لیوان شکسته تو هم وسط خرده شیشه ها نشستی وپات خونیه سریع بغلت کردم بابایی هم باجیغ من ازخواب پرید وفوری بردت زیرشیرآبی سرد.من اینقدهل شده بودمو گریه میکردم  که اصلا نمیدونستم کجات بریده امابعدکه یکم خونت بند اومد دیدم وای وسط رون پات تمام بریده بریده شده وبدتر ازهمه ١خراش عمیق نزدیک مقعدت بود که همش خون میومدازش؛خدامنو مرگ بده که فوری پوشکت نکرده بودم آخه پات سوخته بود خواسم یکم آزاد باشی نمیدونی چه حالی داشتم تمام بدنم بی حس شده بود بابا گفت ببریمت بیمارستان تا دکترببینه ومطمعن بشیم شیشه توی پات نیست؛دکتر تا دیدت گفت بایدحتما بخیه بشه وااای که چه لحظه های تلخی بود بزور ٤نفری گرفته بودنت تا سوزنه بیحسی بزنن وبخیه کنن منم اولش پیشت بودم و سعی میکردم آرومت کنم اماتا میدیدی گریه میکنم توهم جیغ میزدی آخرش دوام نیاوردم که صدای جیغ وگریتو بشنوم رفتم بیرون وبا خاله مریم گریه میکردم هرکی اونجا بود دلش برات میسوخت آخه یه بچه کوچولو که طاقت ١سوزنم نداره حالا حساسترین جای بدنش داشت بخیه میخورد.توی همون ١ساعت مردمو زنده شدم  هر ثانیش برام هزار سال شد.قربونت برم که هلاک شدی دیکه اشکت تموم شده بود وتا اومدی بغلم خوابیدی رنگتم شده بود مثه گچ سفید خدایا این چه اتفاقی بود همش تقصیرمنه که لیوان چینی دادم بهت وگرنه تو که گناهی نداشتی الانم اصلا نمیتونی دستشویی کنی وبزور میشورمت آخه دکترگفت مرتب باید ضدعفونی بشی که خدانکرده بخاطر پی پیت عفونت نکنه خودم دلم کبابه مادر کاش من بجات درد وتحمل میکردم.میدونم چه زجری میکشی عزیزم قربونت بشم ازخدامیخوام زودتر خوب بشی

مامانا توروخدا وسایل خطرناک و از بچهاتون دور کنید وچهارچشمی مواظبشون باشید

پسرم میدونم مامان سهل انگاریم اما به جون خودت قول میدم دیگه بیشترمواظبت باشم

دوستت دارم عاشقتم نازنینم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان ریحان
31 مرداد 92 19:24
سلام
ای وای چی کشیدی مامانش
طفلی محمود جون عزیزم چطور شیشه رفته بود اونجاش ؟
منم خیلی می ترسم خیلی کم لیوان چینی میدم اکثرا تو لیوان پلاستیکیش آب میدم
ایشالا زودی خوب بشه


سلام وای نمیدونی بخیش ی طرف درزی ک اینروزا میکشه ی طرف براشستنش خیلی درد میکشه
توروخدا مواظب باش
هنگامه
1 شهریور 92 16:22
آخی الهی بمیرم . خب اتفاقیه که افتاده عزیزم خودت رو ناراحت نکن . بازم خدا خیلی دوست داشته که اتفاق بدتری نیفتاده . منتظره خبرهای خوب هستیم گل پسرم رو از قول من ببوس
مامان رومینا
1 شهریور 92 23:59
وای خدا وقتی خوندم اشک تو چشام جمع شد الهی خیلی اذیت شده ...حالا چند رو زباید بخیه باشه؟ایاشلا زود خوب شه..منم تو لیوان پلاستیکی به رومینا آب میدم ...آخه یه بار لیوان دستش بود بعد که خورد انداختش ولی نشکست ترسیدم که بازم این کارا کنه بشکنه بعد از اون دیگه تو لیوان پلاستیکی بهش آب میدم
آخی بمیرم که این روزا درد میکشه

سلام ممنونم عزیزم تا 10روزدیگه
کارخوبی میکنی مواظبش باش من که خیلی سهل انگاری کردم خودمونمیبخشم
نسیم-مامان آرتین
2 شهریور 92 11:10
بمیرم برات خاله چی کشیدی-ستایش جون تو چی کشیدی 1بار فنجون تو دست آرتین شکست نمیدونی من چی کشیدم الان درکت میکنم که چی کشیدی خدایا همیشه خودت حافظ این فرشته های کوچیکت باش


سلام نسیم جون آمین
من همش دلم براخودش میسوزه میخوادتا 10 روز درد بکشه برا دستشویی خیلی زجرمیکشه
ترس اینو دارم یوقت خدانکرده عفونت نکنه

آتيلا جون و مامان شيما
3 شهریور 92 2:30
سلام ستايش جون...
خوبي عزيزم...
من همون روز كه خبرم كردي اومدم...
ولي مثه اينكه كامنتم نرسيده...
بخدا خيلي ناراحت شدم...
جيگرم خون شد...
فداش بشم كه طفل معصوم چقدر سخت گذشته براش...
الان چطوره...!؟
بهتر شده...!؟
ميتونه راحت دسشويي بره...!؟
ايشاا... زودي خوب شه...
ستايش جون براش اسپند دود كن،خب...!؟

سلام عزیزم
ممنون گلم بدستم رسید میام وبت خانمی
آتيلا جون و مامان شيما
3 شهریور 92 20:38
ستايش جون نميدونم دكترش تجويز كرده يا نه ولي ويتامين AD واسه بهبودي زخم خيلي موثره...
ي مشورت كن باهاش اكه مشكلي نبود بزن زودتر خوب شه...

عزیزمی براش تتراساکلین نوشته میزنم بابتادینم هرروز میشورم
فدای مهربونیت
بووس

زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
3 شهریور 92 23:25
مرسی دوست خوبم لطفت بی پایان
خاله شادی
4 شهریور 92 0:27
سلام عزیزم، این چه حرفیه؟؟؟؟ بازم به معرفت تو حداقل بهم سر میزنی بعضی ها که ماهی یه بارم بهم سر نمیزنن... راستی محمود چطوره؟ خوب شده؟ دیشب آخرین پستت رو خوندم بخدا خیلی ناراحت شدم توروخدا خیلی مواظبش باش...


سلام گلم خداروشکریکم بهتره چشم دیگه چشم ازش برنمیدارم
خاله شادی
4 شهریور 92 0:31
از ته قلبم از خدا میخوام که زودتر خوب بشه و دیگه هیچ وقت از این اتفاق های خطرناک واسش نیوفته، ماهم درگیر چهلم بابابزرگم هستیم خیلی سرمون شلوغه ببخشید که دیر به دیر بهت سر میزنم ولی همیشه به یادتم چون خیلی با معرفتی خیلی با وفایی بخدا جدی میگم بعضی از مامانای نی نی وبلاگی اصلا بهم سر نمیزنن منم تصمیم گرفتم فقط به اونایی سر بزنم که بهم سر میزنن... خییییییییییییلی دوستت دارم پسر خوشگلتم ببوس عزیزم.... مواظب خودتون باشید.


خواهش میکنم عزیزم خوبی ازخودته

منم همیشه یادتم حتی اکه یوقتایی گرفتارمونمیرسم بیام وبت

ممنون دوستت دارم گلی




مرمر(مامی کسرا)
4 شهریور 92 16:39
وای عزیزم الهی قربونش برم موی بدنم سیخ شد وقتی خوندم...آخی جیگرم حتما خیلی درد میکشه...ستایش جون خودتو سرزنش نکن اما یه کم بیشتر مواظب محمود جونمون باش...همه ما گاهی اوقات از این سهل انگاری ها میکنیم...عزیزمو ببوس...فداش بشم من با این سن کمش باید این دردو تحمل کنه...


سلام عزیزم خدانکنه گلی ممنون ازمحبتت
بله حتمابیشترمواظبم
روی گل پسرموببوس
مامان فاطمه زهرا
6 شهریور 92 6:59
الهی بمیرم چی کشیده این گل پسر اشکام و درواوردین خیلی دلم سوخت دردشو من نمیتونم تحمل کنم چی برسه این طفل معصوم ایشالله که تنش سلامت باشه و دیگه همچین اتفاقی براش نیفته[گل


سلام عزیزم ممنون ازدعای خوبت گلم
يه دختر
9 شهریور 92 20:26
ايشالا زود خوب شه


مرسی دخترخوب
(زهره)مامان فاطمه
28 آبان 92 9:09
امان از دست این اتفاقات بد .ایشااله واسه هیچ کس بخصوص فرشته های کوچولو پیش نیاد ایشالاااااا