محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

سفر عشق

1391/10/4 23:51
490 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مش محمودجون مامان میخواد خاطره ی سفر به امام رضا رو برات بنویسه

عصر روز سه شنبه بودکه مامان جون اومد.ساعت پرواز9 شب بود ماازیک ساعت قبلش وسایلون آماده کنار گذاشته بودیم وکم کم خودمونم لباس پوشیدیم محمود گلیم لباسای گرم وخوشکلشو پوشید،وقتی رسیدیم فرودگاه همه ی دوستان جمع بودن. آقای رضایی یه دختر5 ساله داشت که در همون چندثانیه ی اول باهم دوست شدید،سوار هواپیما که شدیم اونجاهم 2تا دوست پیدا کردی کلا شاه پسرم روابط اجتماعیش بالاست قربونششش ماچاگه اشتباه نکنم روی زمین اولین پروازت تا ابرها بود مادری،تقریبا ساعت 30/10بود که خلبان گفت بچها لباسای گرم بپوشید داریم میرسیم به مشهد.هوا خیلی یخه وقتی از فرودگاه مشهد اومدیم بیرون زمین سفید بود از برف منم از ترس اینکه شما سرمانخوری با عجله سوار ماشینی که اومده بود تابه هتل ببرمون شدم تا رسدیم هتل ورفتیم تو اتاق خودمون ساعت 12 شده بود ومااز خستگی زود خواب رفتیم.صبح روز بعدیعنی ٢٨/٩بعد از صبحانه همگی دسته جمعی رفتیم زیارت.

پامون که به صحن رسیدحال وهوامون عوض شدانگار روی ابرها قدم میزدیم احساس سبکی میکردیم چشممون که به گنبد طلا وگلدسته ها افتاد بی اختیار اشکمون سرازیر شد.اشک شوق بود..ممنونیم امام رضا که ما رو قابل دونستی وتو حرمت راه دادی.... بعدش شما وبابایی از ماجدا شدیدرفتیدقسمت آقایون،من مامان جونم از طرف خانمها وارد حرم شدیم دل تو دلمون نبود که دستمون زودتر به ضریح برسه که خداروشکر با کمک خود اقا رسیدیم.مامانی از بین جمعیت پسر نازشو می دیدکه روی شونه ی بابا نشسته وچطوری مثه فرشته ها دستشو به ضریح گرفته وصورت معصومشو به ضریح چسبونده و به آقا سلام میکنه.آقاجون سلام گرم پسرمو که ازقلبش میشنوی همیشه پذیرا باش

روز جمعه باید برمیگشتیم.صبحش بازم رفتیم به پابوس آقا ازاونجا مش محمودم رفت دیدن کبوترهای حرم چه سفید وسبک بال بودن شماهم که با دیدنشون فوری دستتو گذاشتی تو دهنت شروع کردی به شوت زدن: شوشوشو چندتاعکسم کنارشون گرفتی

نماز جماعت رو تو حرم خوندیم چه سعادتی بود واقعااا بعداززیارت رفتیم هتل و ناهار خوردیم بعدم فرودگاه،ساعت٤ پرواز بودمحمود جونم که روز پر انرژی رو گذرونده بود تو هواپیما لالا کرد تا وقتی که رسیدیم

اینم ازسفر به مشهد ایشالا بازم امام رضا ما روبطلبه

 

آقا گلی کنار باغچه ی برفی صحن امام

نزدیک گنبد طلا

کنارنمازگذارهانشستی و میخوای دعا بخونی قربون پسر مومن برمقلب

درحین نماز خوندنم که ماشالا یه جابند نمیشدی مامان بیچاره نمیدونسته حواسش به نمازش باشه یا به شما که نری گم بشی

رفتی لابی هتل که اونجا بادوستات بازی کنی

 

به دوستت میگی افتخاره بده وبات عکس بگیره

آقا محمودوحوریا خانم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)