لالایی
سلام پسرم میخوام از یه عادتت بگم که جقد قشنگه وچقدم سخت امادر عین حال من وبابابایی باعشق انجامش میدادیم
ازخوابیدنت
وقتی کوچیک بودی عادت کرده بودی که روی پای من یا بابایی لالا کنی مابایدحتما شمارو روپامون بذاشتیموتکون بدادیم تاشما بخوابی روزوشب همین کارمون بود گاهی ١یا٢ساعت طول میکشیدتالالالکنی گاهی پامون خواب میرفت شمامارومیخوابوندی وخودت نمیخوابیدی فدات شم.من وبابایی قرارمیذاشتیم که یه شب در میون شمارونوبتی بخوابونیم،بابای خوبی داری قذرشوبدون،خلاصه چشم روهم گذاشتیم تااینکه شدی١ساله کم کم یاد گرفتی خودت بخوابی و ماچقدخوشخال شدیم که دیگه مرد شدی
من وبابایی عاشقتیم ودوستت داریم.ازهمون بچگی دوست داشتی وقت خواب دستای گرمتو تو دستمون بذاری تا که مطمعن بشی ما کنارت هستیم و راحت لالا کنی تا الانم همینطویه،دستای کوچیکتو میبوسم،گاهی با خودم میگم کاش همیشه نی نی بمونی و همیشه ازم بخوای کنارت باشم میترسم بزرگ که شدی دیگه دستتوندی.اما نه ازاونجایی که میدونم با محبتی خیالم راحت میشه که دوست داشتنتو به ما نشون میدی.خوشکل من،خوب من،دوستت دارم
خدایا شکررررت