محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

1ماهگیت مبارک

1391/8/21 21:40
459 بازدید
اشتراک گذاری

محمود کوچولو ناز خوابیده

سلام عزیز دلم،  امروز سی روزه که قدم به زندگی ما گذاشتی و یکماهه شدی عسل مامان و بابا.  انشالله 120 ساله بشی عزیزترینم.

خاطراتی از این یک ماه :

در این مدت، مامان جون، دایی امین و خاله فریبا یا عمه جون (خاله بابایی و عمه مامانی) خونه ما بودند و کمک مامان و بابایی چون مامانی دست تنها بود و حالشم خیلی خوب نبود برا همینم شما تا مدت ها تو اتاق خودت پیش مامان جون لالا میکردی. شب ها خیلی گریه و بیقراری میکردی، از دل درد به خودت میپیچیدی بمیرم برات مامان چه دردی رو تحمل میکردی برا همینم بود که بابایی برات شیشه ضد نفخ خرید تا یکم کمک کرد و شما آرومتر شدی البته عزیز دلم شما از اول شیر خشکی شدی و شیر نان١ میخوردی.

"این روزا برای همه قشنگ بود بخاطر وجود تو شیرینم بخصوص برا من و بابایی" 

صدای گریه هات آهنگ دلنوازی بود. اینقدر ناز لالا میکردی که من تا دقیقه ها محو صورت کوچولوت میشدم. چند روز بعد از بدنیا اومدنت یکم زردی گرفتی که بابایی برات دستگاه مهتابی آورد و شما هم زود خوب شدی.

 چندهفته بعدم بابایی از طرف اداره مشرف شد به مشهدمقدس ،امام رضا او رو طلبیده بود بابایی رفت اما دلش پیش ما بود بخصوص پیش جیگرطلا دلش نمیومد بدون ما بره خلاصه رفت به پابوس اقا وبرا همه ی ما و پسرگلمون دعا کرد وقتی هم برگشت کلی سوغاتی برامون اورد برا شما هم چندست لباس زمستونه وکلاه خریده بود که عکسشو میزارم ببینی

دلقکمحمودگلم ختنه سرونت مبارکدلقک

پسرگلم ١٧ روزش بود که ختنه شد توسط دکتر طلاچیان،همون شب من وبابابیی ومامان جون رفتیم مطب من خیلی استرس داشتم چون اصلا طاقت گریه هاتو نداشتم وبرا همینم بیرون مطب نشستم که صدای گریتو نشنوم ساعت ١٠ختنه شدی خیلی گریه میکردی.وقتی برگشتیم خونه خاله فریبا برات اسفند دود کرده بود وشیرنی رو سرت ریخت اماشما ازبس گریه میکردی  مادیگه خوشحالیمون یادمون رفت الهی قربونت برم ما که هرکاری میکردیم ساکت نمیشدی تا حدی که اشک مامانو در اوردی بالاخره بااستامیوفن اروم شدی و رو پای مامان جو خواب رفتی مامان فدات بشه که دیگه این گریه هارو نبینه بوس بوس بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)