محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

شیرین کاری ها وشیرین زبونیت

1392/3/13 3:33
554 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرگلم،جیگرم چندوقته میخوام از شیرین زبونیهات بنویسم اما یادم میره الانم دارم عجله ای این پست رو برات مینویسم شاید چندروز آپ نشم ومیترسم که باگذر زمان کلا فراموشم بشه

قشنگترین جمله ای که روز92/3/3 ازت شنیدم گفتن اسمت بود عزیزم باباجون یادت داده بود وقتی پرسیدم اسمت چیه؟؟؟؟؟گفتی محمود وااای قندتودلم آب شد وحسابی چلوندمت خیلی خوشمزه میگی محمووود

کلمه ومعنی ماه هم یاد گرفتی شبها همش میری تو حیاط ومیگی ماه وبادستای نازت نشونش میدی وقتیم که روز باشهه باز میری حیاط و به من میگی ماه نیس.قربونت برم که باهوشی عزیزم

ماشالا این روزها هرچی میگم مثه طوطی تکرار میکنی واینقد شیرین اداشون میکنی که من آرومنمیشینم

چندشب پیش موقعه خواب که برات لالایی میخوندم دیدم شماهم شروع به خوندن کردی و مثه ریتم من خوندیلالا شی شیه مامانی شیه بابایی به زبون خودت بود  وخیلی قشنگ بود منم ضبطش کردم به مامانجون وباباجون نشون دادم اونهام عاشقش شدن

شباهم که موقع خواب نمیذاری چراغ اتاق رو خاموش کنیم وفوری اعتراض میکنی وبلند میشی خودت روشنش میکنی منم منتظرمیشم بخوابی بعد خاموشش میکنم

البته قبلا یه چراغ خوابی داشتیم که به لطف شما یه کوشولو خراب شد بعدم کلا جمع شد حالا نمیدونم با این کنجکاویهایی که داری بازم میشه یه چراغ خواب بذارم سردست یانه؟؟؟خداداند بعد امتحانش میکنیم

دوست دارم لحظه لحظه باتوبودن رو ثبت کنم

خب مادری فعلا همینها به ذهنم اومده وممکنه چندروز بریم به دیار مادریت واونجاهم تولد علی وداداشش امیرعباس(پسرعموهای مامان که پسردایی های بابایی میشن )هست وایشالاباعکسای جدیدازسفر وتولدبرمیگردیم و این پست رو تغییر وکامل میکنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان حنانه زهرا
13 خرداد 92 17:55
شادی
14 خرداد 92 0:43
چقدر زندگی با عشق لذت بخشه،،، من واقعا از ته قلبم عاشق شوهرمم، اون همه ی دنیامه، همه ی زندگیمه، اینقدر دوسش دارم که نگران خودمم


ایشالاهمیشه خوشبخت باشیدعزیزدلم
فرشته
15 خرداد 92 13:54
سفر ايشالا خوش بگذره مباركه ، سلام برسونيد
مامان رومینا
15 خرداد 92 16:18
به ما سر بزنید ما شما رو به یه سرگرمی دعوت کردیم
مامان آناهیتا
15 خرداد 92 17:31
خوش بگذره عزیزم همه رفتند مسافرت خوش به حالشون من جنوبم مامانم اینا شمالند خیلی دوره نمی تونم دو روزه برم و بیام


ممنونم.آخی عزیزم ایشالا سرفرصت بری ببینیشون
مامان فاطمه
16 خرداد 92 17:31
سلام ستایش جون با یه قرار وبلاگی موافقی ؟
بهم خبر بده تا زمان و مکانش رو مشخص کنم.


میام وبت
نسیم-مامان آرتین
18 خرداد 92 9:07
ای جونم وروجک خوش سخن خاله
یاس
18 خرداد 92 19:14
سلام خاله من یاس هستم دختر خاله فاطمه.
خاله جون وبلاگ قشنگی دارید من شما رو لینک کردم .
لطفا" به وبلاک منم یه سری بزن.


چشم حتماعزیزم اومدم