پایان 21 ماهگیت مبارک باد
تو بی نظیری
ماهگیت مبارک
عزیزدل مامان وبابا 19خرداد 21 ماهگیت کامل شد.
بعضی روزهااینقدر خوبن که دلت نمیخواد تموم بشن این روزها اینقدر شیرینن که دلم میخواد لحظه لحظه هاشوببلعم.
میبینی پسرم؟تا چشم روی هم میذاریم روزها فرار میکنند
دیگه چیز زیادی تا تولد 2 سالگیت نمونده
چه زود عاقل و فهمیده شدی؛چه زود بزرگ شدی، چه زودمرد شدی.
آقاقبول نیست این روزها مثه باد دارن میگذرن ومن هنوز تو خوشی ولذت دوران کودکیت بسر میبرم
هرروز شیرین تر از دیروز میشی و روز ب روز قد میکشی ومن با وجود تو دیگر تو خونه تنها نیستم باوجود تو حوصلم سر نمیره
تو دل برو که بودی الان بیشتر م شده بعضی وقتها یه شیرینکاریهای میکنی که من دلم میخواد اون رون خوشکلتو گاز بگیرم الان خیلی حضور ذهن ندارم اما اگه یادم اومد میام و این پست و کامل میکنم
از شیرین زبونیت که دیگه هووووووووو
دعاییی به زبون دلبندم واسه بابایش:
خووواا کمل بابایی زو خو کن
(خدا کمر بابایی رو زود خوب کن)
بابایی چند روزه کمرش درده و از شما میخواد واسش دعا کنی هر چی بابا میگه شما هم تکرار مینی ای جووونم من به قربونت
از اندر احوالات چند روز اخیر بگم که شیرنان 3 جای خودش رو به شیر پاستوریزه داده
ودیگه اینکه چند وقته انگشتت همش تو دهنته فک کنم قراره دندون 17 ام بزودی مهمون دهان خوشکلت بشه
راسی یه کار با احساست الان یادم اومد چند وقت پیش داشتم فیلم میدیدم که آخراش گریه دار بود منم که اشکم تو آستینمه وفوری سیل اشک سرازیر شد شما داشتی بازی میکردی اما همین که چشمت به من افتاد اومدی کنارم و یه نگاه غمین انگیز بهم کردی وبا اون انگشت کوچیکت اشکامو پاک کردی بعدش خودت زدی زیر گریه الهی من قربون اون دل نازک ومهربونت برم مادری که چقد با احساسی من نبینم اشکتو.از الان مشخصه که مثه بابایت دلسوز ومهربونی.فدای هردو تون بشم عاشقتم بخدا حالام که یادم میاد اشکم حلقه میشه توچشمم
آسـمــــون بــا وسعتــش تقدیــــم تو
رقـــص ماهیـــهای دریــا مـال تـــو
هر چه دارم از تـو دارم مهربـــون
زنــــدگـــیــــــــــــــم
امـــروز و فـــردام
مــال تـــــو