سفر عشق
سلام مش محمودجون مامان میخواد خاطره ی سفر به امام رضا رو برات بنویسه عصر روز سه شنبه بودکه مامان جون اومد.ساعت پرواز9 شب بود ماازیک ساعت قبلش وسایلون آماده کنار گذاشته بودیم وکم کم خودمونم لباس پوشیدیم محمود گلیم لباسای گرم وخوشکلشو پوشید،وقتی رسیدیم فرودگاه همه ی دوستان جمع بودن. آقای رضایی یه دختر5 ساله داشت که در همون چندثانیه ی اول باهم دوست شدید،سوار هواپیما که شدیم اونجاهم 2تا دوست پیدا کردی کلا شاه پسرم روابط اجتماعیش بالاست قربونششش اگه اشتباه نکنم روی زمین اولین پروازت تا ابرها بود مادری،تقریبا ساعت 30/10بود که خلبان گفت بچها لباسای گرم بپوشید داریم میرسیم به مشهد.هوا خیلی یخه وقتی از فرودگاه مشهد اومدیم بیرون زمین سفید بود ا...
نویسنده :
♥♂مامان و گاهیم بابا♥♂
23:51