پسرگلم امروزخیلی خیلی خوشحال بودم چون درکنارت توی روز بارونی حسابی بهمون خوش گذشت. اول اینکه ازصبح مرتب بارون نم نم وگاهی شدیدمیباریدوشمازودتراز من بیدارشدی و باصدای نارت میگفتی مامان جوون؟تااین جمله روشنیدم خواب ازچشمم پریداخه تا الان فقط ب مامان فرح میگفتی مامان جون امااینبار منوباحس مهربونیت بیدارکردی نمیدونی چقدانرژی گرفتم و1صبحونه ی مفصل باهم خوردیم بعدش رفتیم تواتاقت وحسابی سرسره بازی کردی منم ی ناهارخوشمزه که دوس داری پختم..پلورشته بامیگو. صبح رعدوبرق ک میزد اولش خوشت نمیومدوفوری هرجابودی خودتوبه من میرسوندی منم میگفتم چیزی نیس مامان رعدوبرق بارونه.یکم ترست کمترشداما2باره تاصداش بلندمیشد میومدی طرفم ومیگفتی برق&nbs...