محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

قاطی پاتی

سلام گل پسرم این پست مربوط به اواخربهمن و اوایل اسفندمیشه،درواقعه قسمتی از خاطرات 29 و30 و31ماهگیته. اول از اولین کاردستیت شروع میکنم که خونه ی مامان جون با کمک هم درست کردیم ومن میخواستم کار با کاغذ وچسب رو یاد بگیری اینم از اولین کاردستی که تقدیم کردی به مامان جون واونم زدش به دیواراتاقش   این عکس مربوط به زمانیه که میخواسیم بریم آبادان خونه آقا جون که رفتی با بچه ها خداحافظی کردی   بعدم که رفتیم آبادن،اونجا برات اشکال هندسی رو خریدم و شما اسم همشونو یادگرفتی:مربع،مثلث،دایره،بیضی،مستطیل. یادگرفتی که چجور از نخ ردشون کنی اول یکم برات سخت بود اما کم کم راه افتادی...
20 ارديبهشت 1393

آخرین سفرنامه ی سال92(خونه ی آقاجون)

سلام به قند عسلم سلام به ماه خودم.سلام به مسافرکوچولوی خودم بازاومدم که قصه ی آخرین سفرسال٩٢ رو برات بنویسم نازدونه پسر   اول ازهمه عکس خنده ی قشنگتو میذارم که ایشالا همینطور خندونم شروع به خوندن بکنی من به فدات       جیگرطلا با مامان وبابا صبح روز اول اسفند سال 92 به سمت دیار مامانی یعنی همون آبادان خودمون حرکت کردیم.اول گفتیم بریم ماهشهرخونه عمو رامین،اونا توی راه بامون هماهنگ کردن که ما ناهار میخوایم بریم بیرون شماهم بیاین اونجا؛که حدودا ساعت3 بود رسیدیم. یه جای قشنگ وباصفایی بود30کیلومتری ماهشهربود.آقاجون وخاله مریم ودایی امین ودایی مهردادوعمو محمدوبچهاشم همراه عمورا...
20 فروردين 1393

خاطرات بجامانده از28 ماهگی

سلام قندعسلم،سلام عزیزدلم تاخیر منوببخش مادری .این دوران خیلی برام شیرینه چون با این شیرزبونیهات دلمو میبری امامن مامان بدیم که زودزود نمیام برات بنویسم بعدم خیلی ازحرفاوکارای قشنگتو یادم میره اما قول میدم بعد عیدجبران کنم                                        خب حالا بریم سراغ خاطرات وعکسای قشنگت.....   خیلی وقته که فهمیدم  به نقاشی علاقه ی زیادی داری اکثرشکلهای هندسی رومیشناسی مثل دایره،مربع،مستطیل،مثلث   &nbs...
24 اسفند 1392

گردش یک روز شیرین

سلام به یکی یدونه ی خودم،به تمام زندگیم،به تمام دلخوشیم محمودجونم سلام به روی ماهت عزیزدلم سلام به هوای خوب که با اومدنش به ما فرصت تفریح وشادی روی لبهای گل پسرمو داد پسرقشنگم جمعه ای گذشه هواخیلی خوب وبهاری بود براهمینم ما دسته جمعی بامامان جونینازدیم به دل طبیعت تاجایی که چشم میدید زمین سبز و زیبا بودخدایا شکرت بابت این همه ی زیبایی ونعمت فراوانت وقتی رسیدیم اولش شماهمش میگفتی بریم پارک ما بعد کم کم ازسبزها چمنها خوشت اومد ودست بابا جونتو گرفتی ورفتی....   قربونت برم من که خندت مایه ی آرامشم     عزیزدلم ببین چه ذوق کردی رفتی تو سبزها وبا مامان جون بازی میکردی ومیگفتی من برم تو سبزه...
16 بهمن 1392