وقتی محمود جونم دکترمیشه...
سلام جیگر طلای ناز مامانی که نمیدونی چقدعاشقتیم بخدا عاشق کارات وبازی هات بابایی چندوقت پیش که ٣ نفری رفته بودیم بازار برات وسایل پزشکی خریده آخه به چراغ و گوشی های دکترا علاقه داشتی وقتیم که وسایلشو خریدی ایقد ذوق کردی که همونموقعه از من خواسی بازشون کنم وتا رسیدیم خونه تو ماشین کلی بازی کردی تو خونه هم منو بابا شده بودیم مریضات ١روز صب دیدیم رفتی عروسکات و آوردی و داری وداری معاینشون میکنی ای جوووووووووونم ماشالا چقدم که دکتر شدن بت میاد قربونش بشم که چه خوبم با حوصله معاینشون میکردی ایقدم سرت شلوغه که ٢تا ٢تا مریض میبینی الهی بگردم دور خودتو...